وقتی حرف از تشخیص حرفهای بودن یک فروشنده میشود، افراد ملاکهای مختلفی را مطرح میکنند. برخی از افراد داشتن فن بیان بالا را عامل کلیدی برای تبدیل شدن به یک فروشندهی حرفهای میدانند. برخی دیگر فروشندهی حرفهای بودن را معادل با داشتن «روابط عمومی بالا» میدانند. این را در آگهیهای استخدام هم زیاد میبینیم؛ اما به نظر من، فن بیان یا روابط عمومی بالا (به عنوان معیار تشخیص فروشنده حرفهای بودن) مهم هستند؛ اما ضروری نیستند! (چرا؟)
شنیدن معجزه میکند!
من وقتی با یک مشتری ملاقات میکنم (با اینکه شاید فن بیان خوبی داشته باشم یا بهتر از مشتری بتوانم حرف بزنم) سعی میکنم بیشتر شنونده باشم و مشتری بیشتر حرف بزند. دلیل اصلی رفتار من این است که «آدمها بیشتر از شنیدن، دوست دارند حرف بزنند.» وقتی من تا حد ممکن حرفهای مشتری را میشنوم و اجازه میدهم مشتری حرف بزند. مشتری حس خوبی از توجه من را دریافت میکند و این خود عامل کلیدی برای تفاوت من با دیگر فروشندگان میشود. از طرف دیگر اگر قرار است حرف بزنم سعی میکنم به شعر «کم گوی گزیده گوی چون در» توجه ویژهای کنم.
از طرف دیگر وقتی در باور عموم فروشندگان این شکلگرفته که «باید خیلی حرف بزنی تا بتوانی بفروشی» پس اگر من هم مثل فروشندههای دیگر باشم، مشتری هیچ تفاوتی بین من و دیگران احساس نمیکند. پس باز هم سعی میکنم کمتر حرف بزنم. اگر بخواهم دلیل این رفتارم را به زبان خودمانی بگویم این است که به طور معمول «حرف بیشتر معادل است با سوتی بیشتر». پس در قدم اول به جای تقویت مهارت فن بیان مهارت دیگری وجود دارد به نام «خوب شنیدن». این مهارت را در مقالهای در قبل توضیح دادم که لینک آن را در قسمت زیر مشاهده میکنید و می توانید آن را مطالعه کنید.
چطور با مهارت خوب گوش دادن، مشتری را مثل آهن ربا به سمت خود جذب کنیم؟
سه معیار تشخیص فروشنده حرفهای
اما از بحث اصلی دور نشویم چطور من تشخیص دهم که یک فروشندهی حرفهای هستم؟ چطور تشخیص دهیم کارمان خیلی درست است؟ چطور تشخیص دهیم ما در فروشندگی دستی در کار داریم و کارکشتهی فروشندگی هستیم. در ویدیوی زیر سه معیار کاربردی به شما معرفی میکنم که پاسخ سوال خود را دریافت کنید.
خيلى خوب بوود دستت درد نكند
عالی